امروز جمعه , ۱۰ فروردین , ۱۴۰۳ شما در هات ناز هستید.

شما اینجا هستید » هات ناز

» همه چیز درباره پدر واقعی باران+ عکس

همه چیز درباره پدر واقعی باران+ عکس

 

همه چیز درباره پدر واقعی باران+ عکس

 

متولد یازدهم دی ماه ۱۳۵۰ تهران، سه خواهر و یک برادر دارد، پدرش کارمند بازنشسته و مادرش خانه دار است. خودش فرزند دوم خانواده است. بچه خیابان دلگشای پیروزی تهران است و تا کلاس چهارم ابتدایی در این محله زندگی می کردند. در مدرسه شیطنتش تمامی نداشت و بیشتر برای دیگران اسم انتخاب می کرد.

 

در تلویزیون با سریال «با من بمان» به کارگردانی حمید لبخنده و «تفنگ سر پر» چهره شد و مردم او را شناختند.

 

بسیار خانواده دوست است و وقت خود را به بطالت نمی گذراند، در اوقات فراغت به طور کامل در خدمت خانواده است. قبل ترها در شرق تهران زندگی می کرد و در حال حاضر در غرب تهران. قبل از اینکه وارد عرصه بازیگری شود در شبکه دو سیما دستیار تهیه کننده بود و مسعود فروتن به او پیشنهاد بازی در مجموعه «ضلع ششم» را داد. صدای خوبی دارد و چند بار پیشنهاد کار مجری گری هم به او شده اما تا به حال نپذیرفته است. بیشتر به دلیل کنجکاوی سمت بازیگری آمد. به فوتبال علاقه خاصی دارد و در دوران کودکی عضو تیم نونهالان راه آهن سپس نوجوانان پاس و جوانان پرسپولیس بود.

 

اولین کار تلویزیونی اش حضور در مجموعه «ضلع ششم» در سال ۷۲ بود. مدتی در کلاس های گلاب آدینه حضور داشته است. با اینکه سالیان سال است در این عرصه حضور دارد اما حاشیه ای از او دیده و شنیده نشده است. از جار و جنجال بیزار است. وقتی بی صداقتی می بیند حالش بد می شود.

 

بازیگری را نوعی خلق کردن می داند. کمترین دستمزدش در همان کار اولش بود که ماهی پنجاه هزار تومان گرفت. در فیلم «چند تار مو» به کارگردانی ایرج کریمی هم افتخاری و رایگان بازی کرد. تیم پرسپولیس را دوست دارد. منفورترین آدم های دنیا را دروغگوها می داند. به قسمت و تقدیر اعتقاد خاصی دارد.

 

هدف نهایی اش در بازیگری عین خود زندگی کردن است. می گوید بازیگری چند «ت» دارد: تعقل، تخیل، تفکر، تعهد و توانایی. حرفه کارگردانی را دوست دارد و یکی از دلمشغولی هایش به حساب می آید. اینکه کسی از دستش ناراحت نباشد، برایش خیلی اهمیت دارد. می گوید باید در این دنیا غصه چیزی را بخوری که ارزشش را داشته باشد. قرار بود در مجموعه «کلاه پهلوی» بازی کند، ولی چون زمان تولید این مجموعه مشخص نبود قراردادش را فسخ کرد.
 

از کارهای کیشلوفسکی خوشش می آید. فیلم «لیلا» ساخته داریوش مهرجویی را خیلی دوست دارد. یکی از فیلم های مورد علاقه اش هم «گوزن ها» ست. می گوید زمانی که خوابم می آید و شرایط خوابیدن مهیا نباشد بدترین ساعت زندگی من است. هنرهای تجسمی را دوست دارد.

 

در سیزده سالگی به تیم فوتبال پرسپولیس رفت و تست دروازه بانی داد، آن زمان ضیاء عربشاهی و کاظم سید علیخانی به دروازه شوت می زدند و وحید قلیچ خانی انتخاب می کرد. حمیدرضا تست داد و انتخاب شد. دو سه هفته هم به تمرینات ادامه داد، اما چون راه خانه تا محل تمرین دور بود، دیگر ادامه نداد. آن موقع تمرینات پرسپولیس در داوودیه انجام می شد. همیشه در مدرسه و کوچه با بچه ها مشغول بازی فوتبال بود و تا پایان دبیرستان هم بازی می کرد و بعد که سربازی رفت آن را کنار گذاشت و از آن به بعد دیگر تفننی بازی می کرد. اصلاً رابطه خوبی با سبیل گذاشتن ندارد و کمتر به این موضوع در کارها تن می دهد.

 

جدا از اینکه بازیگری گزیده کار و خوبی است، یک شناگر تمام عیار هم هست و در بین رشته های این ورزش فقط پروانه آن را بلد نیست. فوتبال باشگاه های انگلیس را دنبال می کند، اسطوره دروازه بانی او در ایامی که فوتبال بازی می کرد «سپ مایر» بود. اصلاً کار کارمندی و یکنواخت را دوست ندارد. همسرش نغمه نادری کارگردان تئاتر است.

 

یک دوره فن بیان را نزد زنده یاد فهیمه راستکار گذرانده است. در دوران کودکی از کارتون «سوپرمن» خیلی خوشش می آمد. به نجابت و صادق بودن معروف است. می گوید فقط مرگ است که چاره ندارد وگرنه هر مشکل و مسئله ای یک چاره و راه حلی دارد. بازی خسرو شکیبایی را خیلی دوست دارد. تا به حال در آثاری چون «ضلع ششم»، «شبی از شب ها»، «تا رهایی»، «یک روز قبل»، «تفنگ سر پر»، «شن های کف رودخانه»، «این زن حرف نمی زند»، «عاشق مترسک»، «پرونده هاوانا»، «برخورد خیلی نزدیک» و… ایفای نقش کرده است.

 

در پرونده هنری اش فیلم یا نقشی وجود دارد که دوست دارد از ذهنش حذفش کند و دوست ندارد راجع به آن حرف بزند. بیشتر ایفاگر نقش های مثبت است. بسیار شخصیت آرامی دارد و خودش می گوید شاید به نوع تربیت من بستگی داشته است. حمید درخشان الگوی او در فوتبال بود. تفاوتی برایش ندارد که در سینما فعالیت کند یا تلویزیون، مهم نقش است و اینکه مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. خیلی دوست دارد نقش «جیمز باند» را بازی کند. کسی از رفاقت با او احساس بدی نمی کند. سعی می کند آهسته و پیوسته قدم بردارد و حضورش در هر کاری ارزشمند باشد.